ذکر مصیبت خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مکه
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی احرام حـج بستی و عـزم کـربلا کردی تو در تـمام راه، دور عـشق چـرخـیدی حاشا اگر یک لحظه حَجّت را رها کردی هـفتاد دفعه دور معـشوق خودت گشتی آخر به روی نیـزه حَجَّـت را ادا کردی شیطان به رویت سنگ زد، از کوفه پرسیدم: کافر چرا اعمال حج را جا به جا کردی تا پای جان ماندن همان عهد قشنگی بود عهدی که کوفی بست اما تو وفا کردی خـون خـدا بودن قـیـامت میکـند در تو حق داشتی تا محشرت را خود به پا کردی تو خوب میدانستی آنجا یار و یاور نیست حس میکنم از کربلا ما را صدا کردی اینکه تو ابن بـوتـرابـی اتـفـاقـی نـیست تو خاک را با خون پاکت کـیمیا کردی حالا دلم با هر تپش صحن و سرای توست یک کعبهٔ ششگوشه در قـلبم بنا کردی |